حمید محمودی: «صدور فرهنگ با اسناد و قوانین نیست صدور فرهنگ با رفتار است: اما رفتاری که از یک نماد دوستداشتنی رخ میدهد؛ نمادی که چند وجهی است و در زمان متوقف نمیشود نام درست این نماد کاراکتر است چیزی که به اشتباه و جهل علمی آن را با تصویر اشتباه میگیریم و با آزمون و خطا و هزینه گزاف به دنبال تولید آن هستیم کاراکتر حرف میزند و القای فرهنگی میکند حتی ضد فرهنگ را با روش فرهنگی منتقل میکند. باید چرخه تولید کاراکتر را بشناسیم و پست و مقام را کنار بگذاریم و فرهنگ را دستوری تولید نکنیم» اینها و مواردی مهم تر از اینها نکاتی است که محمدحسن زمانوزیری فعال حوزه تولید و فروش نوشت افزار و مبدع کاراکترهای ثنا، ثمین و سینا در موسسه قاصدک برای ما بیان کرده است.
لطفاً وضعیت امروز ما را در حوزه کاراکترسازی از ایده تا فروش ارزیابی بفرمایید.
ما در مؤسسه خیبر، پژوهش نسبتاً خوبی در حوزه کاراکترهای جبهه معارض انجام دادیم که به اسم مجموعه جلدی «افسران افسون گر» منتشر شد. تا چهار سال پیش از میان کاراکترهای نوجوانانه پسر و دختر، چهارده کاراکتر جدی و اصلی جبهه معارض شناسایی شد. کاراکترهایی که بازارپردازی و تجاری شده و تبدیل به محصول شده بودند. و گردش اقتصادی ایجاد کرده بودند. بالاخره آن طرف تجربه موفقی دارد. این چهارده کاراکتر هم خیلی بیشتر وسط میدان هستند. و گرنه جبهه فرهنگی غرب بیش از صد کاراکتر در حلقههای متنوع دارد و با یک طراحی هر کدام را که دارای ظرفیت است و هدفی برایش دارد به بازی میآورد. ما کاراکتر شصت ساله و هفتاد ساله در جبهه فرهنگی غرب داریم. اوباما در انتخابات ریاست جمهوری از کاراکتر بتمن استفاده کرد بالاخره به اندازهای که لازم بود سهم هم برد. یک کار جدی ما این است که تحلیل کنیم ببینیم در غرب چه اتفاقی افتاده و چرا وارد این فضا شدند. و چکار می کنند که اینقدر موفقند و ما این طرف چطوریم؟! ما تقریباً کاراکتری که به نتیجه رسانده باشیم و به صورت مستمر آن را بازارپردازی و تجاریسازی کرده باشیم نداریم این وضعیت امروز ماست.
چرا چنین وضعیتی داریم؟
چند علت میشود برایش ذکر کرد؛ یکی اینکه این حوزه مخصوصاً در اشل های ملی و بزرگتر، حوزه شرکتها و مؤسسات کوچک و متوسط نیست؛ بلکه کار دستگاهها، سازمانها و شرکتهای بزرگ است. چون هزینه هنگفت و منابع انسانی فراوانی لازم دارد. از آن طرف هم سازمان های عریض و طویل فرهنگی داریم که از بیت المال بودجه رسمی دارند و باید فعالیتهای متنوع فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان انجام دهند و به دلایل مختلفی مثل فهم نکردن مسئله، نبود خلاقیت و ایده، عدم اراده کافی و بیسلیقگیها کاری پیش نرفته و حتی اگر چیزی هم متولد شده از مسیر اصلیاش منحرف کردهاند. سازمان تبلیغات اسلامی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، وزارت آموزش و پرورش، سازمان بهزیستی، وزارت ارشاد و حتی شهرداریها دارند کار انجام میدهند اما به ثمر نمی نشیند.
این به خاطر ضعف ما در تنظیم سنده بالادستی بوده است؟
اصلا بحث سند نیست. ببینید دارا و سارا شاید بیست و هشت سال پیش در کشور متولد شدند. آن روز در کشور خودمان فقط باربی را به عنوان سرباز جبهه فرهنگی غرب داشتیم. یک عروسک باربی داخل ایران داشتیم و در مقابلش دو عروسک دارا و سارا متولد کردیم این نگاه و این نوع مواجهه کاملاً هوشمندانه و متفکرانه بود. باربی یک دختر تنهاست؛ اما دارا و سارا یک خواهر و برادرند. در زمانی که تکنولوژی پیشرفت چندانی نکرده بود و مبادی تهاجم فرهنگی به جامعه کاملاً محدود و تحت کنترل دولت و حاکمیت بود؛ ماهواره هنوز نیامده و فقط تلویزیون وجود داشت که آن هم چند شبکه بیشتر نداشت و یکی دو تا برنامه کودک پخش می کرد. نه مثل الان که صبح تا شب بچه پای تلویزیون بنشیند و همه چیز به چشمش بخورد و تحت کنترل نباشد. خانواده نظارت بیشتری داشت و اصلا تحولات فرهنگی از این شتاب برخوردار نبود. آن زمان کاملاً مواجهه، مواجهه درستی بود یعنی میبینید که سند بالادستی هم نداشتیم ولی نیازی هم نداشتیم. برای شروع یک اقدام، یک آدم متفکر و خلاقی لازم داشتیم به اسم بابای دارا و سارا، آقای مهندس قادری که سر جای خودش در کانون پرورش فکری کودک نوجوان کار می کرد. کارشناس ارشد هم بود. مدیر این پروژه هم بود. پیشنهاد داد، مدیران وقت هم قبول کردند که سند بالادستی نمی خواهد. آدم متفکر و ایده پردازش بود. ما به اذعان خود مهندس قادری مفصلترین مصاحبه را با ایشان بر سر دارا و سارا انجام دادیم. تمام جزئیات را چندین جلسه نوشتیم.
در قضیــه عروسکها مجموعهای از اتفاقـات افتــاد کــه از جنس سلیقه و تدبیرهای غلط مدیران بـود. بعضی جاها در مرحله استراتژی اشتباهاتی رخ داد. خلاصه این اتفاق افتاد کـه دارا و سارایی کـه میتوانست بـه سمت مواجهه درست برود و حریف را منکوب کنـد مقهـور شـد و ماجرا را باخت؛ مثلاً یکی از تجربیات ماجرای دارا و سارا استراتژی رسانه بــود. طراحان این ماجرا هم اذعان دارند که با استراتژی رسانهای توقع بسیار زیادی از دارا و سارا در جامعه ایجاد کردیم و سطح انتظارات به شدت بالا رفت. بالطبع تمرکز رسانههای دشمن هم شروع شد. و چند مجله معروف و معتبر خارجی راجع به این اقدام فرهنگی طرح جلد زدند که مثلاً دو عروسک ایرانی در مقابل یک عروسک آمریکایی. جبهه حریف وارد صفآوری فرهنگی شد و توجه و تمرکزش را جلب کرد. آقا در حوزه فرهنگ این همه به ما توصیه میکنند. که ایدئولوژیک و گل درشت کار نکنید ولی متاسفانه مجموعه ای از اتفاقات باعث شد. دارا و سارا به سرانجام نرسید. در طراحی باید دائم بهروزرسانی میشد. مشکلات مدیریتی هم پیدا کرد. نظرات خاصی به میدان آمد و کار زمین خورد بازارپردازی و تجاریسازی کار یک تیم کاملاً هماهنگ، هم افق و هم مسیر است. ما کاراکترهایی داشتیم که در تلویزیون کاراکترهای محبوبی بودند؛ اما ما به ازای بیرونی و محصول پیدا نکردند. کاراکتر دارا و سارا تنها تجربه شکست خورده جمهوری اسلامی بود. که باعث شد تا سال ها جرئت و جسارت اینکه ما برویم و تجربه دومی را در جمهوری اسلامی شروع کنیم نباشد. در صورتی که آن طرف بعد از تجربه باربی در حوزه دختران، تجربه «برت» متولد شد و بعد از تجربه برت، تجربه «وینس» شکل گرفت. اصلاً طراحی اولیه عروسک باربی را اگر ببینید خندهتان می گیرد. که چه عروسک زشت و بی ریختی است و این عروسک دو سال آزمایشی در آمریکا توزیع شده بازخوردگیری شده و پای کار ایستاده است. چرا؟ چون متوجه بودند مسیر این است و ما هدفهای بزرگتری داریم پنج سال روی باربی سرمایه گذاری میکنند تا باربی امروزی متولد میشود. ما اینجا سه چهار سال روی دارا و سارا تمرکز می کنیم و عقب میکشیم.
یک کاراکتر موفق چه ویژگیهایی دارد؟
ببینید به عروسکی که صرفاً آن را طراحی کردهاند و با آن انیمیت میکنند یا در تبلیغات سطح شهر به تصویر میکشند «کاراکتر» نمیگوییم کاراکتر مفهوم الگو بودن را باخودش دارد. کاراکتر مفهوم همزادپنداری در درونش هست. کاراکتر آن چیزی است. که در نهایت مخاطبی که آن را پذیرفته بگوید: ای کاش من جای او بودم! ما به این میگوییم کاراکتر موفق. وقتی مخاطب به این نقطه برسد حاضر است دست بکند جیبش، بابتش پول بدهد و آن را در اختیار بگیرد. اتفاقی که برای باربی و برای بعدی ها یا قبلترهای باربی مثل مردعنکبوتی و بتمن رخ داده است. در غرب به سازندگان کاراکترها اجازه آزمون و خطا و تجربه اشتباه داده شده، ظرفیتهای رسانهایشان را پای کار آوردند و پول بابتش خرج کردند؛ یعنی دقیقاً سرمایهگذاری پرریسک انجام دادند. امروز در کشور ما همه دو دو تا چهارتایی شده اند. اگر از نهاد فرهنگی می خواهند حمایت کنند. می گویند آقا این را میدهم ولی درصدش آنقدر است.
خب با توجه به شرایط حال حاضر که ما فضای مجازی و حتی بازی های رایانه ای داریم و از آن طرف حوزه انیمیشن با سرعت به پیش می رود الان چرخه اقتصادی ما که بخواهیم یک کاراکتر را اینجا تولید کنیم و پایش بایستیم و به محصول تبدیلش کنیم چگونه است؟
ببینید در این موضوع هم اختلاف نظر وجود دارد و هم اختلاف مدل و روش الگوهایی هم که ما در خارج از کشور داریم که به عنوان الگوی موفق در این چرخه می شود از آنها یاد گرفت با تجربهنگاری شده یا کتاب بابتش نوشته شده است، آنها هم الگوهای متنوعی دارند. هرچند که برخی ها معتقدند آنها هم الگوهایشان را به روز می کنند و کار و اتفاقی که راجع به باربی رقم خورده دیگر تکرار نمیشود. و امروز به جز انیمیشن و بازی مسیر ورودی دیگری برای چرخه کاراکتر و انیمیشن سازی نداریم؛ یعنی نقطه آغاز الزاماً یا بازی است یا انیمیشن، ولی ما می توانیم آغاز چرخه کاراکترسازی با غیر از عروسک و انیمیشن باشد؛ منتها چیزی که در دوره های آموزشی «میشن دایزینگ» هم تدریس میشه می شود این است که بالاخره این چرخه عمدتاً با انیمیشن شروع می شود. چرا انیمیشن؟! برای اینکه ظرفیتش برای توزیع تصویر و رساندنش به مخاطب زیادتر است. قدرت فهم مخاطب و ارتباط گیری مخاطب با او بیشتر و بهتر است، با سنین مختلف میشود کار کرد؛ چون تصویر دارد، عکس دارد، حرکت دارد، نور دارد، رنگ دارد و صدا دارد. مجموعه ای از این امور باعث می شود ما ارتباط بیشتری با مخاطب برقرار کنیم و بنابراین اگر مراحل قبلی کار که مرحله طراحی اقتضائات و الزامات کار است را درست رعایت کرده باشیم این ارتباط منجر می شود. به یک ارتباط موثر و آن وقت محصول به بار مینشیند و آنجا باب اقتصادی محصول باز میشود.
اگر بخواهیم به ترتیب بگویم اولین گام طراحی هوشمندانه و درست است. بعضی ها تولید و خلق کاراکتر را با نقاشی کشیدن و گرافیک مساوی می گیرند و از کاراکتر فقط چند تصویر نشانت می دهد. کاراکتر این نیست، کاراکتر آن است که یک سند داشته باشد که آن سند، سند قابل ارائه باشد. ما برای «شخصیت» خودمان یک سند راهبردی نوشتیم رفتیم دیدیم خارجیها به چه میگویند کاراکتر! مجموعه مفاهیم و اجزایی بابتش در آوردیم یک سند راهبردی دارد که این سند راهبردی می شود محتوا، هدف و مقصود ما از این کاراکتر که همه چیز را آن معلوم میکند. این که ما چه می خواهیم بگوییم هدفمان چیست و قصه چه باید بگوید.
پس آنچنان که گفتیم مهمترین مرحله، مرحله طراحی است که آیا خلاقیت، محتوا و تمدن اسلامی ایرانی که دنبالش هستیم با آن محقق میشود یا نه؟! مخاطب هم مخاطب کاملاً فهیم است. علیرغم اینکه میگویند قشر خاکستری و چه و چه، مردم کاملاً میفهمند که ما با خودمان چند چندیم. او هم حق انتخاب دارد. وقتی من به عنوان تلویزیون یا یک مؤسسه بزرگ فرهنگی هنری، پول بیتالمال را میگیرم و به جای اینکه بیایم در مسیر خودش هزینه کنم و پیام انقلاباسلامی را به مخاطب برسانم میروم کاراکتر حیوانی درست می کنم. مخاطبم می گوید: خیلی خوب این که خودش پای انقلابی که خودش شعارش را می دهد و راهپیماییاش را میکند نیست! حاج قاسمی که میگویند خودشان پایش نیستند من برای چه باشم؟ من می روم سراغ ماهواره، سراغ شبکه فلان، بچه ام می نشیند. پای آن اصلاً دائم میبیند. مینشیند آپارات می بیند. یوتیوپ پر است از این چیزها مینشیند آن را میبیند. هر چقدر ما در مرحله طراحی دقیقتر، هنرمندانه و هوشمندانه عمل کنیم موفقتریم. ببینید ما بیش از سیصد فیلم و انیمیشن غربی دیدیم، دانه به دانه تحلیل کردیم و برایشان جریانی فراتحلیلی درآوردیم. هیچ کدامشان حتی نسبت کم هم با مبانی تمدنی غرب ندارند؛ بلکه کاملاً نسبت مستقیم و واضح دارند و خیلی روشن حرفشان را می گویند. همین بتمن و سوپرمن مال چند سال پیش است؟! رنگ لباسش شبیه پرچم آمریکاست. مرد عنکبوتی دوباره با همان رنگ ها لباس می پوشد. ما باید در طراحی این اقتضائات و الزامات با هوشمندی و هنرمندی عمل کنیم و واقعاً امکانپذیر است. این مرحله اول که مهمترین مرحله است و مشکل جدی و اساسی ما که باعث می شود در تجربیاتی که میکنیم نتوانیم به موفقیتها برسیم و دائما با ناکامی مواجه میشویم در این نقطه است. این که دارم به شما عرض میکنم محصول نشستن و گفتوگو کردن با خیلی از آدمها، با دوستان مرکز صبا، با دوستان مرکز انیمیشن حوزههنری و با اساتید حوزه رسانه است. رفتیم و سند را وسط گذاشتیم و گفتوگو کردیم میگفتند: آقا گمشده ما همین است! اصلا ما نتوانستیم کاراکتر خلق کنیم چون این را نداشتیم این یعنی مرحله طراحی مان ضعیف است.
در مرحله طراحی ما خیلی وقت ها نگاه حداقلی داریم می گوییم بدویم برویم یک چیزی خلق کنیم!
ببینید در حالت حرفهای نویسنده طرح کلی داستان دارد که آن را از مفاهیم اولیه و اصلی و چارچوب ها در آورده، خط قرمز دارد و میگوید این چیزها باید پررنگ باشد. اینها مفاهیم اصلی من است. اینها مفاهیم فرعی من هستند اینها باید در قصه و داستان موج بزنند. ببینید شما الان وقتی مرد عنکبوتی را میبینی مهمترین مفهومی که به ذهنت متبادر می شود. یک مرد شکستناپذیر حلال مشکلات است، نویسنده این را نوشته و ما به ازای تحلیلی برایش در آورده، پشتوانه دارد؛ بنابراین شما این مرد شکستناپذیر قهرمان را در همه جا میبینی؛ حتی اگر یک جایی هم به ظاهر در یک مقطعی با ناکامی مواجه شود. تصمیمی برای جبرانش میگیرد آنقدر این تصمیم هیجانانگیز و شگفتانه است که دوباره دارد به آن قهرمانپروری می افزاید. به یک کودک میگفتم حاج قاسم خیلی قوی است گفت: او قوی هست ولی بتمن قویتر است. پس مسئله طراحی خیلی مهم است، ما باید طراحی با این ویژگی که عرض کردم داشته باشیم. چه اشکالی دارد سند راهبردی شخصیتهای کارهایی که امروز در شبکه پویا پخش می شود را منتشر کنند. اگر واقعاً وجود دارد منتشر شود و در معرض نقد صاحب نظران قرار گیرد.
از اشکالات دیگر این است که مثلاً امسال جریان تولید نوشتافزار یک کاراکتر جدید دارد. که کلا بازار در قبضه آن کاراکتر است؛ ولی آمریکا وقتی کاراکتری را معرفی میکند زوری پشتش نیست، خودش راهش را باز میکند. اینکه شما یک کاراکتر تولید کنی بعد تمام ظرفیتت را برایش بگذاری و به زور بخواهی بازار را قبضه کنی این اتفاق را من نمی گویم کاراکترسازی. کاراکتر باید به صورت طبیعی راه خودش را باز کند و وقتی می روم کاراکترم را در بازار توزیع کنم مخاطب بازاری بپسندد و بگوید: آقا من طرحت یا محصولت را میخواهم. ما بخشی از تجربهای که سر شکرستان داشتیم اینجوری بود؛ یعنی با تمایل بازار نبود. این اصلا منافی زحمات عزیزان نیست اشکال در همه هست. آن زور و پول از کجا می آید؟! این فقط منحصر به مسئله کاراکتر نیست. ببینید ما الان در تعلیم و تربیت اسلامی، بالاخره چرا ما پنج روش تعلیم و تربیت درست نمی گذاریم روی میز؟! چرا اینقدر متنوع هست؟! چرا مسئله حجاب را نمیتوانیم حل کنیم؟! چرا این گرفتاری و بلیه در بیشتر حوزههای فرهنگی هست؟! یکی از علتهایش این است که أنا رجل هایمان زیاد است و با شاخص و منطق نمینشینیم پشت میز! باید همه عناوین و سمتها و القابمان را بگذاریم پشت در، بیاییم بنشینیم یک جلسه کارشناسی صحبت کنیم. شاید من بسیجی پابرهنه بروم در آن جلسه بنشینم یک حرفی بزنم که منطق و قوتش بالاتر از منطق مدیر شبکه پویا و رئیس کانون پرورش فکری و رئیس سازمان تبلیغات باشد و آنها متواضعانه بپذیرند ما این بلیه را در خیلی از حوزه های فرهنگی داریم. بعضی جاها زور من بچه بسیجی پا برهنه به خاطر اینکه به مردم بیشتر متصلم و پشتوانه مردمی دارم بالاخره فریادم بلندتر میشود. من شاید به فضای رسانه متصل باشم و حرفم را بتوانم به کرسی بنشانم خیلی وقتها هم نمیتوانم. من که زور و پول و قدرت ندارم ما فقط نسبت به مدیران و مسئولانی که هستند یک مزیت داریم و آن هم اراده است و این اراده کاملاً نسبی و رقابتی محسوب میشود. آنها هم ارادهشان این است که حرف خودشان را ببرند جلو و بگویند ما این کار را کردیم و دقیقاً نقطه اختلاف از همین جا آغاز میشود.
مـا در کشـورمان ظرفیـت داریـم، پـول هـم در ایـن حوزههــا خــرج میکنیــم. مگــر الان شــبکه پویــا تولیــد نمیکنــد؟! کارهــای خیلــی خوبــی هــم دارنـد درسـت میکننـد و واقعـاً مفیدنـد مشـکل ما پول نیست. خودرأیی است.
برویم سراغ دومین بخش چرخه، اولین بخش طراحی بود و آن نگاههایی که باید طراحی بشود. مرحله دوم که شاید در این قسمت با خیلی از اسناد یا نظرات موجود مخالف باشم، رساندن به مخاطب است. شناساندن این کاراکتر از بسترهای مختلف به مخاطب است. حالا ممکن است بعضی بگویند تنها راهش انیمیشن است خوب است بدانید باربی روز اولی که شروع کرد با عروسک شروع کرد. با همان عروسک هم دنیا را گرفت. باربی هنوز هم قصه و انیمیشن ندارد. چهارده پانزده انیمیشن برایش تولید کردند که سوار بر سایر قصه هاست. در ایران مشخصاً باربی ممنوع است؛ ولی بقیهشان هستند. الان «السا و آنا» چقدر می تازند! امروز کاغذ دیواری این دو کاراکتر رسماً در مغازههایمان به فروش میرسد. پاکتپول، محصولات متنوع اسباب بازی کودک و نوجوان و نوشت افزارهایشان به راحتی دارند می فروشند. می خواهم عرض کنم السا و آنا فقط انیمیشن داشته یا مثلاً هری پاتر با رمان و فیلم سینماییاش آمده، می بینید که رساندن و معرفی و شناساندن به مخاطب مدیومهای متنوعی دارد.. بستگی دارد که چطور بتوانیم و چقدر سوار و مسلط به آن مدیوم باشیم. مرحله دوم معرفی و شناساندن این کاراکتری است که در مرحله طراحی به درستی خلق شده است.
پس در مرحله دوم باید یک طراحی صورت گیرد که این محصول و کاراکتر در کدام مدیوم قابلیت بازارسازی دارد؟
بله؛ به طراحی خیلی مفصلی نیاز هست که کدام مدیوم با چه کیفیتی برای فلان کاراکتر جواب میدهد.
آنجا که شما فرمودید آن مدیر با ابزار، جایگاه و پولی که دارد بازارسازی می کنند و بازارسازیاش مصنوعی است. آیا آن مدیر این تجربیات را نمیرود بخواند؟ یا حداقل در این زمینه یک تیم مشاور داشته باشد؟
شما انتظارتان از مدیران قدری زیاد است. چرا اسناد بالادستی در دنیا تولید میشوند؟ برای اینکه میخواهند جلوی تغییر سیاست ها را با عوض شدن آدمها بگیرند. هر مدیری هم دوست دارد بالاخره در دوران تصدیاش کاری را پیش ببرد و بگوید من که آمدم این اشکالات را بر طرف کردم و نقاط قوت گذشته را هم به بهترین روش ادامه دادم ولی این پروژهها بلندمدت است و کار میبرد. دستگاههای سیاستگذار فرهنگی باید بنشینند و اسناد بالادستی را به برنامههای خرد تبدیل کنند و به مدیران دورههای مختلف بسپارند، مجلس و دستگاه های نظارتی هم نظارت کنند نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی هم رصد کند آن مدیر هم می خواهد از خودش نام نیکی باقی بگذارد و خدمتی بکند.
اما برسیم به مرحله سوم…
مرحله سوم مرحله ای است که من دوباره با استراتژی و مطالعه کافی وارد بازارپردازی می شوم. حالا موقع تولید محصول بر پایه کاراکتر است که به این می گویند: «بازارپردازی» و «تجاریسازی». اینجا هم باید هوشمندانه عمل کرد چرا که استراتژیهای متنوع و مختلفی دارد اینجا هم تنوع آرا وجود دارد که مثلاً کدام کاراکترها به درد چه حوزههایی میخورد؟ آیا من محصولات کاراکترم را وارد صنایع غذایی بکنم؟ ببرم روی بستهبندی بیسکویت، بستنی و…. یا نبرم؟ مثلاً روزی که «شکرستان» میدرخشید با کاراکترهایش فلش مموری زدند. این تجربه خوبی بود یا نه؟ بعد جعبه دستمالکاغذی زدند. قشنگ هم بود؛ ولی سؤال اینجاست که آیا نشستید به ورود محصولات صنایع غذایی هم فکر کنید که سطح ارتباط بیشتر و ضریب نفوذ بالاتری دارد؟!
همان موقع که ما کار میکردیم شخصی میگفت: چرا بیخودی خودت را خسته میکنی؟ بلندشو برو با همراهاول و ایرانسل ببند؛ هم بر پایه کاراکتر شما محصول تولید میکند هم مسئولیت اجتماعیاش را انجام میدهد. تو برای او آورده مالی داری، او هم دارد برای تو تبلیغ میکند. بعضی میگویند آقا چرا سراغ بانک ها نمیروید؟! بالاخره در هر کدام از این حوزههای متنوع، کارشناسش باید بنشیند و بهترین استراتژی را متناسب با آن حوزه طراحی کند و مدیوم متناسب را برگزیند یکی از حوزهها حوزه نوشتافزار است. یکی دیگر حوزه کتاب است. چرا ما الان «آرتبوک» نداریم یا «کمیک بوک» کمی داریم؟ کمیک بوک از پایه کاراکتر است. اصلاً کمیک پایه کاراکتر است. البته قصههای مصور بوده ولی کمیک بوک ما را چه کسی میشناسد؟! چرا آرت بوک نداریم؟ چیزی که شرقیها مثل ژاپن و کره فراوان دارند. آرت بوک میزنند و قصههایشان را آرت بوکی میگویند. این قالب را بگذاریم برای بچه ها که نمیتوانند متن بخوانند. شرقی ها کتاب آرتیست نوجوانان دارند که واقعاً زیبا و خواندنی است. خلاصه برای این که کاراکتر بیاید، در دسترس قرار بگیرد و در معرض انتخاب و خرید مخاطب قرار بگیرد زمینههایی وجود دارد. موفقیت در این حوزه موقوف به موفقیت در آن دو پله قبلی است. طراحی درست و دقیقی شده باشد. هوشمندانه و هنرمندانه باشد و از مدیوم درستی به مخاطب شناسانده شود اگر آن دو قدم را خوب برویم نتیجه مرحله سوم می شود. درآمدزایی و پول.
الان ما مجموعههای متوسط و کوچک بسیاری داریم که اینها تلاش فرسایشی میکنند و حتی کاراکترهایی خلق میکنند و نمیگیرد. بازارسازی نمیشود. اگر بخواهیم به اینها پیغامی بدهیم چه باید به اینها بگوییم؟
ببینید ما بعد از چند سال به در و دیوار زدن در کشور و تحویل نگرفتن جوانان و استعدادها بالاخره حالا با یک نگاه خیلی کلان در حوزه توسعه صنعتی و اقتصادی کشور به مدل و الگویی رسیدهایم که متناسب با جوانان باشد و آن هم رویکرد استارت آپی است؛ یعنی ایدههای جوانانمان را در حوزههای مختلف صنعتی و تولیدی و اقتصادی و فناوری به رسمیت شناختیم.
یک معاونت علمی شکل گرفت. این معاونت علمی آمد و میانجیگری کرد؛ یعنی ایدههای جوانانه را با بخش جدیای از کشور در حوزه صنعت، اقتصاد و فناوری متصل کرد. جوانها هم انصافاً سنگ تمام گذاشتند. ما خیلی از پیشرفتها را مدیون این جوانان هستیم. چه حوزههای صنایع دفاعی و چه فناوری. این اتفاق باید در حوزه فرهنگ هم بیفتد؛ یعنی سازمان تبلیغات، حوزه هنری، کانون پرورش فکری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قرب بقیه الله، خاتم الأوصیا، اوج، سراج و همه اینهایی که فرهنگی هستند و دغدغه تمدن اسلامی دارند در حوزه فرهنگ باید بنشینند و یک معاونت علمی ایجاد کنند که او متکفل این اتصال شود، چون جوانهایی که تازه از راه رسیدهاند و صاحب فکر و ایده هستند ادبیات کار را بلد نیستند تجربه نکردهاند و نباید همواره آزمون و خطا کنند و زمین بخورند تا انگیزههایشان کاهش پیدا کند و از صحنه خارج شوند.